آنام و طاهای من

سفرنامه اصفهان و شيراز

12 خرداد ما واسه تعطيلا ت رفتيم شمال خونه مامان .شب كه رسيديم خونه بعد از شام و حرف و غيبت خوابيديم صبح مرضيه گفت چون امتحانات پايان ترمش شروع شده صبح درساشو بخونه و واسه غروب بريم بيرون واسه همين ما غروب رفتيم وسايل خريديم و رفتيم بام سبز ماسال و وسايل رو منو مينو اماده كرديم شاهرخ هم كباب رو آماده كرد تا مامان اينا رسيدن خلاصه تا يك شب اونجا بوديم فرداش هم اول رفتيم دريا بچه ها يه كم شنا كردن بعد از اونجا دوباره رفتيم بام سبز واسه جمعه جايي نرفتيم غروب بچه ها با شاهرخ رفتن پارك ما هم يه سر رفتيم خونه مرضيه از اونجا مرضيه گفت به پيمان وانت بياربريم پارك دنبال بچه ها سوار وانت كونيمشون اخه انام و طاها عاشق موتور و وانت هستند من گفتم من عمرا ...
24 خرداد 1394
1